در مقاله حاضر نویسنده با اشاره به اینکه نفس انسانی هم شب و روزی دارد که مقام ظاهر و باطن اوست، به بیان حالات پنج گانه موجود در عوالم هستی و وجود انسان پرداخته و فلسفه تشریع نمازهای پنج گانه را توضیح داده است که با هم آن را از نظر می گذرانیم.
بهذه المقاله سیشرح ویشیر کاتبها بان نفس الانسان تتکون من الیل والنهار التی تتمثل فی نفس الانسان بمقام الظاهر والباطن ای ان الباطن لیل والظاهر بمثابة نهار للنفس ...ومن خلال هذا البحث سیبین الاحوال الخمسه التی موجوده بعالم الوجود ونفس الانسان و بلاخیر سیشرح لماذا کانت مواقیت الصلاة خمسة
● انسان، چکیدأ هستی
انسان عصاره هستی است و همه چیز هستی در انسان به شکل خلاصه و چکیده و رمز نگاشت وجود دارد. و لذا آدمی را آینه تمام نمای هستی دانسته اند. اگر برای هستی پنج عالم کلی باشد، در انسان نیز عوالم پنجگانه وجود دارد. از این رو انسان اگر بخواهد، می تواند همان گونه که عالم دنیا را با ابزارهای حسی و منابع شناختی، شناخته و بر بسیاری از مظاهر آن تسلط یافته و به تسخیر کشیده است، با ابزارها و اسباب های مناسب، با هر عالم دیگری آشنا شده و بر آن چیره گردد.
الانسان عصارة الوجود
حیث ان کل شئ وحالة موجوده بلکون لها مثیل ونظیر بنفس الانسان وبجسمه ولهذا العلماء و الحکماء اعترفوا بان الانسان مرئاة الحیاة . فاذا یکون للکون او الوجود خمس عوالم ف للانسان بوجوده کذا یوجد خمس عوالم .. لذا اذا احب الانسان یستطیع ان یعرف سائر العوالم کما عرف عالم الدنیا عن طریق المحسوسات والوسائل والاجهزه وجعلها مسخرة بین یدیه
این بدان معنا خواهد بود که در انسان همه شرایط و ظرفیت های شدن کمالی مطلق وجود دارد و تنها باید همان گونه که از ابزارهای دنیوی درونی و بیرونی خویش بهره برده و بر کالبد مادی خویش و جهان مادی بیرون تسلط یافته، با بهره گیری از منابع درونی و اسباب بیرونی، بر جهان های دیگر شناخت و بصیرت یابد و بر تصرفات در آن ها توانمند شود.
هذا یعنی ان فی الانسان شرائط ومستلزمات الکمال المطلق موجوده و یکفی ان یستخدمها الانسان کما استخدم الاسباب الخارجیه والداخلیه لوجوده وتسیطر علی نفسه و علی العالم المادی. عن طریق الاستفاده من المکنونات والمنابع الموجوده بنفس الانسان والاسباب الخارجیه یستطیع التسلط والتسیطر علی العوالم الاخری واحصال البصیرة علی تلک العوالم ویکون قادرا علی استخدام ما تحتویه تلک العوالم من مملوکات و مکنونات
بر این اساس شناخت عالم برزخ و عوالم دیگر برای او همانند شناخت و تصرفات عالم ماده، امری شدنی و عادی خواهد شد به شرط آن که از ظرفیت ها و توانمندی های بالقوه خویش بهره برده و آن را به فعلیت رساند.
علی هذا اساس معرفة عالم البرزخ وسائر العوالم تکون للانسان علی هیئة الامکان و التصرف بما تحتوی تلک العوالم امرٌ ممکن و قابل للوقوع وهذا الشئ یصبح عادیا اذا استفاد الانسان من کافة قدراته و وسعه
در برخی از روایات بیان شده که دنیا نمایش و پرده ای از عوالم بالاست و هر آن چه در عوالم دیگر می گذرد به شکل سایه هایی در این دنیا می افتد و به صورت مادی تجسم و تجسد می یابد. از این رو هر یک از شب و روز نماد و پرده ای از دو جریان اصلی و کلی هستی است که مقام شهود و مقام غیب مطلق است.
یوجد فی بعض الروایات ان الدنیا لمحة و تمثیل من العوالم العلیا وکل ما یجری بلعوالم الاخری یکون اثره علی هذه الدنیا بمثابة ظل لها و یتجسد ویتجسم بهذه الدنیا . لهذا نقول ان الیل والنهار علامات بمثابة مقام الشهود ومقام الغیب المطلق (ای لان فی العوالم الاخری شهود وغیب ..فلهذا اصبح فی هذه الدنیا نهار ولیل حیث ان النهار یمثل الشهود والیل یمثل الغیب المطلق)(عرفتوا لو لاع)
اگر بخواهیم از غیب مطلق سخن بگوییم می بایست آن را به ظهور هویت معنا کنیم؛ زیرا هویت هر چند که از یک لحاظ ظاهر و شهود است ولی از جهات مختلف غیب است. از این جهت مقام «هو» در ذات الهی را می توان شب تجلیات الهی دانست. چنان که مقام «الله» مقام شهود و ظهور مطلق است و لذا باید آن را روز تجلیات الهی برشمرد.
لو اردنا ان نتلکم حول موضوع الغیب المطلق فعلینا ان نأتی بلغیب لتفسیره علی منصة ظهور الهویه ... لأن الهویه علی وعلی انها شیئا ملموس بلظهار ولها تأثیر علی الظاهر ولکن من جهات مختلفه تدخل بلغیب.. لهذا السبب ان ((الهو ) لازم ان نحسبه من لیل تجلیات البارئ تعالی و کذا (الله) یجب ان نحسب هذا اللفظ الجلیل من نهار تجلیات البارئ ومقام الظهور والشهود له .
● غیب الغیب
در تعبیر قرآنی، شب و روز، آفریده های الهی هستند؛ از این رو شب نیز از وجود، بهره برده است و از عدم و عدمیات نیست؛ چنان که از نظر قرآن، مرگ و زندگی نیز این گونه است. بر این اساس می توان گفت که شب تجلیات همان مقام «هو» است که ظهور کلی غیب الغیب است. از آن جایی که برای غیب الغیب نامی نیست و هر عنوان و اسمی، آن را به ظهور نمی رساند می بایست به همان واژأ غیب الغیب برای اشاره به آن بسنده کرد.
غیب الغیب ...
حسب تعبیر القران ان الیل والنهار من مخلوقات الله وهذا یعنی ان الیل له وجود ولیس عدم کما ان الموت والحیاة لهن وجود ولیس عدم ... علی هذا الاساس نستطیع ان نقول ان الیل تجلی لمقام (الهو) من البارئ عز وجل الذی هو مقام لظهور غیب الغیب الکلی ولأن لا یجد اسم یستطیع ظهور غیب الغیب الکلی نکتفی فقط باسم غیب الغیب له ..
در شب، ماه، نورانی است و ستارگانی از دور سوسو می زنند ولی در روز تجلیات همه چیز پیدا می شود و حتی رنگ ها نیز جلوه گری کرده و عرضیات در کنار جواهر هستی خودنمایی می کند. خداوند در آیه ۲۶ سوره فرقان می فرماید: او کسی است که شب و روز را در پی یک دیگر جانشین هم ساخت تا هر کسی خواست، یاد خداوند کرده و یا سپاسگزارش باشد.
فی الیل القمر منیر والنجوم مزدهرة بجنبه وفی النهار یتجلی کل شئ للانسان وحتی الالوان تعرض نفسها علی جانب جواهر الکون ..ان الله فی الایة المبارکه 26 من سورة الفرقان ........یقول:::
کسی در شب غیب، بنگرد یاد خدا می کند و اگر در روز تجلیات، چشم بدواند با بسیاری از نعمتها مواجه می شود که باید شکر و سپاس بسیار گوید.
ان الذی ینظر للعالم بلیل الغیب یتذکر عظمة الله و اذا نظر للکون بلنهارالتجلی ینظر الی جم نعم الله التی یجب علیه ان یحمد الله ویشکره لاجلها
● شب و روز نفس انسانی
در نفس انسانی نیز شب و روزی است که مقام باطن و ظاهر اوست. انسان در شب تجلیات غیب و باطن خویش می بایست تفکر و تدبر کرده و خدا را در خود بیابد و در روز تجلیات شهودی، نعمت های خداوندی را سپاسگزار شود.
للانسان بنفسه یوجد لیل ونهار وهن مقام الباطن والظاهر له ..الانسان بلیل تجلیات الغیب والباطن یجب ان یفکر ویتدبر بایات الله فی ننفسه. فی نهار تجلیات الشهود یجب ان یحمد الله علی انعمه
اما همه هستی او دو مقام کلی نیست. در عوالم هستی، پنج حالات برای شب غیب و روز شهود فرض شده است که هر یک را در جهان مادی، تجلیات و نمایش و پرده ای است.
لیس کل عالم الوجود یختصر بهذین المقامین .... بعوالم الوجود خمسة حالات انفرضت للیل الغیب ونهار الشهود وکل حالة لها ثمیلها وتاثیرها بعالمنا هذا المادی
این پنج زمان و حالت که در کلیت هستی است در شبانه روز بر انسان وارد می شود و حالات پنج گانه ای برای انسان دست می دهد. انسان هم در درون و هم در بیرون، همواره در حالت تغییر و تبدل حالات است و این پنج حالات بر او واردات دارد. از این رو گاه در قبض کلی و یا قبض میانی و یا بسط کلی و بسط میانی و برزخ قبض و بسط قرار می گیرد.
هذه المواقیت الخمس فی الحاله الکلیه تحدث للانسان خلال 24 ساعه ویصبح للانسان خمسة حالات خلال الیوم الواحد ای 24 ساعه الانسان بداخله وفی خارج جسمه فی محیطه الذی یعیش فیه یسیر بین تغیر الاحوال وتبدیل الحالات من حالة الی حالة وتدخل علیه هذه الحالات الخمس ولهذا یمکن ان تراه فی القبض الکلی او البسط الکلی او القبض الوسط او البسط الوسط او برزخ القبض والبسط
قبض کلی همان شب کامل غیب است که هیچ ستاره و ماهی در آن نیست و یا تنها ستارگانی از دور سوسو می زنند. بسط کلی همان روزی است که خورشید در وسط نصف النهار قرار گرفته است و همه چیز را روشن کرده است.
القبض الکلی هو ذلک لیل الغیب الکامل التی لیس فیه لا نجمة ولا قمر وفقط توجد بعض النجوم البعیدة الصغیره والبسط الکلی هو ذلک نهار الشهود والشمس فی وسط النهار وقد انارت کل شئ
قبض میانی زمانی است که انسان گرفتار شبی با ماهی روشن و ستارگان بلند و پرنور است و بسط میانی اش زمانی است که انسان گرفتار روزی با هوای ابری و گرفته می باشد. برزخ قبض و بسط آن نیز میانه فلق و شفق است که نه شب است و نه روز.
القبض الوسط هو ذلک الیل الذی فیه القمر المنیر والنجوم الزاهره والبسط الکلی هو ذالک النهار الذی احتوت سمائه سحب المطر واصبح هواه غنجا ... برزخ القبض والبسط هو ذلک الشفق والفلق الذی لا هن لیل ولا هن نهار
انسان همواره در درون خویش این قبض و بسط را در طول شبانه روز تجربه می کند ولی برای انسان در سیر شدن از هنگام آمدن و هبوط به زمین و کالبد مادی یافتن تا زمان عروج و فنای در ذات الهی، این مسیر پنج گانه شدن را به طور دایره کامل طی می کند. از این رو برزخی از نزول در کنار برزخی از صعود و از غیب کامل و شهود کامل برخوردار می باشد و در نهایت فنا را نیز تجربه می کند. این گونه است که دایره هر فردی همانند هستی، کامل می شود و حکم انالله و اناالیه راجعون معنای درستی می یابد
کل انسان من لحظة هبوطه علی الارض وتجسمه علی هذه الهیئه الی یوم عروجه ورحیله یمارس هذه الحالات الخمس فتراه بدائره الحالات یدور ویکون فی بعض الاحیان فی اعلی الحالات و یدور حتی یصل الی مرحلة الفناء وهکذا تتحقق کلمة انا لله وانا الیه راجعون
● فلسفه تشریع نمازهای پنج گانه
اصولا نمازهای پنج گانه برای آن وضع شده است تا انسان ها را در این سیر شدن ها به ویژه در گردنه ها حفظ کند. اگر در طول شبانه روز، نمازهای مستحب زیادی برای انسان معین شده است ولی در پنج وقت از حالات شدن که سرگردنه هاست نمازهای واجبی وضع شده تا آدمی را یاری رساند و از این گردنه ها برهاند و گذر دهد.
اساسا فلسفة مواقیت الخمس للصلاة هیه لدعم الانسان للسیر فی هذه الحالات لهذا نری ان علی طیلة الیوم توجد صلوات مستحبه کثیره ولکن الصلوات الخمس لها مواقع خاصه ای لان الانسان فی هذه الاحیان یعبر وینتقل من حالة الی حالة اخری
انسان در پنج مرحله در طول شبانه روز از گردنه های عوالم پنج گانه عبور کرده و شدنی را تجربه می کند. گفته اند هر موجودی از زمان آفرینش تا زمان بازگشت و فنای فی الله به حکم انا لله و انا الیه راجعون، زمانی را در حال شدن پیاپی است. لذا باید به این زمان ها و شدن ها و به ویژه گردنه ها و دروازه های عوالم، توجه داشته باشد تا به سلامت بگذرد و بهتر بهره گیرد و کم تر سختی بکشد.
الانسان فی مراحل الیوم الخمسه ینتقل من حال الی حال و یعبر علی شفا جرف من الانهیار...یقولون ان الانسان من یوم ولادة الی یوم تسلیمه لقضاء الله یسیر بین خمس حالات وخمس مواقیت ...فیجب علیه ان یتحذر ویتحفظ من ای زلل ومکروه وای خطاء فی هذا الطریق حتی لا یتحمل صعوبة کبیره
اصولا از نظر قرآن انسان باید در تمام حالات شدن های کلی و زمان های آن، مراقبت نماید و در مسیر کمالی شدن قرار گرفته و دمی غفلت نورزد. از این رو خداوند فرمان می دهد: والله یقدر اللیل و النهار علم ان لن تحصوه فتاب علیکم فاقرءوا ما تیسر من القرآن، و خداوند شب و روز را به اندازه و تقدیر گرفته است و چون دانست شما نمی توانید همه زمان شبانه روز را به تقدیر داشته باشید و آن را احصا نمایید بر شما رحم آورده است و حکم را تغییر داده تا بر شما آسان باشد. پس بر اساس حکم ثانوی تا آن مقدار که برای شما ممکن و میسر است قرآن بخوانید. (مزمل آیه ۰۲)
اصولا من وجهة نظر القران یجب علی الانسان ان یحافظ ویراقب علی نفسه طیلة الیوم ویصعد علی جادة الحق ولا یغفل لحظة عن الطریق لهذا السبب یقول الله عزوجل والله یقدر اللیل و النهار علم ان لن تحصوه فتاب علیکم فاقرءوا ما تیسر من القرآن فی علی هذا الحکم الثانوی یجب علی النسان قرائة ما یستطیع من القران
بنابراین حکم اولی آن است که انسان دایم در نماز باشد؛ زیرا یکی از معانی قرآن، بر اساس روایات نماز است و دست کم می بایست گفت که دایم در خواندن قرآن و ذکر الله باشد که ذکر الهی قرآن است و خداوند خواهان ذکر کثیر است. (این نکته یعنی آمیختگی قرآن با نماز به سبب آن که بخش عمده نماز، قرآن و ذکر الهی است، خود موید معنای تفسیر قرآن به نماز و نماز به قرآن است.)
والحکم الاول ان یکون الانسان دائم الصلاة وعلی الاقل ان یذکر الله کثیرا وذکر الله هو القران
بر این اساس چون آدمی همواره در حال شدن است، حکم اولی آن است که دمی غفلت نورزد و در تمام زمان شدن، به ذکر الهی از قرآن خواندن و یا نماز گزاردن مشغول شود. اگر کسی این گونه عمل کرد، می تواند امید داشته باشد که به کمال شدن می رسد.
اذا توجه الانسان علی طاعة الله وذکر الله واصلاة فهنا یستطیع ویحق له ان یفکر بلنمو التربوی والاخلاقی العالی
اما خداوند چون دانست که انسان شب را به استراحت و آرامش می پردازد و روزش را در پی روزی می رود و نمی تواند دایم الذکر به نماز و قرآن باشد، (اسراء آیه ۲۱ و نیز نبأ آیات ۰۱ و ۱۱) به فضل خویش بر او رحم آورده و راه دیگری در پیش پای او گذاشته است. بر این اساس باید تا می تواند قرآن و یا نماز بخواند.
ولأن علم الله ان انسان یحتاج النوم بلیل وفی النهار یبحث عن قوة یومه ولاطاقة له بلذکر الدام والکثیر فبضله اختصرها بلذکر وقرائة القران والصلاة علی ما استطاع
با این همه باز به سبب ناتوانی بشر به او رحم آورده و از وی خواسته است که دست کم در پنج مرحله که گذر زمان هستی از گردنه های عوالم پنج گانه است خود را در پناه خدا آورده و نماز و قرآن بخواند
ولهذا قصر الصلاة الواجبه علی خمس مواقیت التی ضروریات وملزومات ومساعدات للانسان فی العبور من حال الی حال فی هذه العوالم الخمس
● حالتهای پنج گانه موجودات
چنان که گفته شد برای انسان و هر موجودی از آغاز خلقت تا فنای فی الله، پنج مرحله و حالت است. هم پنج مرحله است و هم پنج حالت که در شبانه روز و شدن های پیاپی تکرار می شود. نخستین حالت وی همانند فجر است که آغاز بروز و ظهور نور خورشید و شمس وجود است که خداوند از آن به مقام مشهود یاد کرده است. (اسراء آیه ۹۷) در این گردنه می بایست انسان نماز صبح را بگزارد.
دومین مرحله هنگام زوال خورشید و ظهر است که خورشید به کمال خویش می رسد و اکنون زمان ورود به عالم دیگری است. تا زمانی که بروز و ظهور به سوی کمال باشد، مشکل کم تری وجود دارد ولی از زمانی که قبض رخ می نماید، انسان باید خود را به چهارگانه های نماز بسپارد. این زمان، زمان زوال خورشید و میل به کاهش و قبض است که انسان می بایست نماز ظهر را بخواند تا از این گردنه سخت به سلامت بگذرد.
اول تسافر بین الاحوال یکون عند صلاة الفجر والتی هیه مرحلة الشهود ومن بعدها عند الظهر عندما تکون الشمس علی وسط النهار ومن بعدها یدخل الانسان الی عالم القبض فلهذا یجب علیه ان یترک نفسه مع الصلوات ذو الرکعات الاربع وفلسفة رکعات الاربع فی هذه المواقیت هیه ان العبور من البسط الکلی الی القبض تکون مرحلة صعبه ویجب التحفظ والانتباه اکثر
آن گاه که پرتو خورشید ظهور رو به نقصان می نهد ولی هنوز اثر آن نقصان ظاهر نیست، گردنه سوم است که می بایست نماز عصر بگزارد.
مرحله چهارم و گردنه دیگر، زمانی است که خورشید اجلش به پایان نزدیک است و زمان بانگ رحیل و کوچ است که وقت نماز مغرب است؛ زیرا تا شفق وجود دارد و اثری از وجود آن باقی است می بایست نماز گزارد.
وفی العصر تکون المرحله الثاله عند نقص الشمس وزوالها صلاة العصر و المرحله الرابعه تکون عند افول الشمس وهیه صلاة المغرب
آن گاه که شفق نیز زایل شد و ظلمت شب فنا، فرا رسید و همه آثار وجودی چون طی السجل جمع شد، می بایست نماز عشاء گزارد تا از این گردنه نیز جان به سلامت برد. از آن جایی که شفق، برزخ است سختی آن کم تر بوده، به سه رکعت نماز می توان جان به سلامت برد، ولی در شام غیب فنای الهی، انسان می بایست بسیار هراسناک باشد که از زمان فجر ظهور تا غروب اجل و برزخ رفتن به فنا چه با خود آورده است؛ زیرا در مقام شام فناست که خداوند به اسم قهار ظهور و بروز می کند و همه هستی را در هم می پیچد و جز خود او باقی نمی ماند و ندای «لمن الملک الیوم، لله الواحد القهار» سر می دهد که تنها ذات قهارش باقی و برقرار است و همه هستی فنا، در ذات شب وجودش فنا می یابد.
اگر انسان بتواند بیش تر شب را بیدار بماند و به نماز و قرآن، خود را مهیای روز کند، از روزش بهتر از دیگران بهره می برد و در این میان، بیداری در فجر و قرآن و نماز فجر می تواند کاربردی ترین باشد، زیرا در گردنه های روز او را یاری می رساند (آل عمران آیات ۰۱۹ و ۱۱۹ و اسراء آیه ۹۷)
لان الشفق هوو البرزخ فهذا یعنی العبور من تلک المرحله لیست بلصعبه الکثیره والمعذبه فیکفی للانسان بثلاث رکعات .. والخامسه عندما یغطش الیل ویعم علی الکون تکون صلاة العشاء یجب علی الناسن ان یری ما یحمل من اثقال معه من طلوع الفجر الشهودی الی افول الشمس وفناءها وبرزخ الشفق و حضور الیل الذی یتجلی البارئ به بصفة القهار ولمن الملک الیوم لله الواحد القهار ..