بهارم بودی و از من گذشتی
چو ابری تو
نباریدی و رفتی
فدا کردم به پایت هستی ام را
نبردم سودی الا تیره بختی
چه باشد جرم من سلطان خوبااان
که من در زیر پا و تو به تختی
کشیدم رنج و حرمااان فراوان
نمردم ای عجب .وه جان چه سختی
مرو
بااین شتاااب
فکر چه هستی
درنگ کن این زمااان
بنشین تو لختی
جهااان وکار این دنیا خراب است
همه فکرت شده نانی و رختی
چنااان زی کن تو ای یارا که فردا
بگویند
حیف
که چه زود رفتی