به گمانم خووواب بود
خواب یا بیداری ؟
خوب در یاد ندارم امروز
دشتی از پرپر آلاله ی سرخ
رودی از خون روااان
بادی از ناله انسان امد
ابرها داد زدند
اسم من را
همه فریاد زدند
خیسی سرد عرق در پشتم
باز گرداند مرا باز به شهر
وبه یاد اوردم
در کویر دنیا
خسته ای تنهایم