انا حیدر بوعذار من الاهواز بل تحدید من الحویزه و ایشرفنی اکون بجمعکم و ان شاء الله انشر احله مقاطع و احله مشارکه ویاکم
انا حیدر بوعذار من الاهواز بل تحدید من الحویزه و ایشرفنی اکون بجمعکم و ان شاء الله انشر احله مقاطع و احله مشارکه ویاکم
اهلا وسهلا بيك حيدر سعداء بك
لا تقاس حلاوة الإنسان بحلاوة اللسان، فكم من كلمات لطاف حسان، يكمن بين حروفها سمّ الثّعبان، فنحن في زمن اختلط فيه الحابل بالنّابل.
بعض البشر إن احترمتهم سيزيدون من إساءتهم إليك، ويتمرّدون عليك.
علّمتني الحياة أنّ الحبّ هو دفء القلوب، والنّغمة التي يعزفها المحبّون على أوتار الفرح، وشمعة الوجود، وهو سلاسل وقيود، ومع ذلك يحتاجه الكبير قبل الصّغير، والحبّ لا يولد، بل يخترق العيون كالبرق الخاطف!
به سلامتیـت پدرم که هزار بار تَرک برداشتی و یـک بـار دم از شکست نــزدی
کهنه را پــوشیــدی و ذوق لبـاس نــو را به من بخشیـــدی
غــرورم را خریـــدی و یک بــار مغــرورم نـگشتی
پــرواز یــادم دادی و پـــریـــدنــم را نگـریـستـی
پـــــدرم
من از تــو من شــدم
هستیــم از تــــوست
دستانم را بگیر که بزرگ کودکت هنوز غرق در نیاز به توست
مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری
مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی
مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !
مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !
مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .
الذين يحملون فى نفوسهم شرارة المعرفة، وحنيناً كبيراً إلى رفض الحياة الروتينيّة، هم دائماً الذين يرسمون للحياة مستواها الجميل، رغم ما يلاقونه من تعب
الحب جمیل لمن حب برجولته و لیس بشهوته
اعرف قدر الوالدین لئن الانسان لا یعرف معنی الحقیقی لوجودهم لئن فقدهم یعرف قدرهم علشان های اعرف قدرهم الیوم کلش زین